یه زن انگلیسی میاد ایران. سوار تاکسی میشه. عطرش خیلی خوش
بو بوده.راننده می پرسه: این چه عطریه؟ زنه می گه: نینا ریچی از رم. بعد از
چند دقیقه راننده می گوزه. زنه می گه: این چه بوییه؟ راننده می گه: لوبیا
چیتی از قم!
یارو میره دکتر. می گه: آقای دکتر یه مدته وقتی می گوزم، نه
صدا داره نه بو. مشکل چیه؟ دکتر می گه: بگوز ببینم. یارو می گوزه. دکتره
میگه: یه قطره واسه گوش هات نوشتم. یه قرصم واسه بینیت...برو گمشو بیرون
پدر سگ، در هم پشت سرت باز بذار!
مهران میره خواستگاری، خوب که میشینن و حرف می زنن و همه ی قرار مدارا رو
میذارن، مهران می گوزه! همه فامیل بهش چپ چپ نگاه می کنن. دختره ی بیچاره هم
سرخ میشه. مهران میبینه خیلی زشت شد، رو می کنه به آسمون، می گه خدایا، منو
مثه اصحال کهف خواب کن بعد از دویست، سیصد سال، بیدارم کن که کسی منو و
این گندمو یادش نمونه.آقا مهران میخوابه و بعد از دویست سیصد سال بیدار
میشه...میره توی خیابون می بینه بله واقعا معجزه شده و همه چی عوض
شده...شروع می کنه به راه رفتن توی شهر. بعد از یه مدت حس می کنه گرسنه
است. می بینه یه نفر داره رد میشه. ازش می پرسه آقا ببخشید نونوایی کجاست؟
یارو می گه: شما این خیابونو تا آخر برو، میرسی به یه میدون. برو سمت راست.
میرسی به چارراه مهران گوزو! سر چارراه یه نونواییه.
مهران که گشنش بوده، به روی خودش نمیاره. میره میره تا میرسه به نونوایی. یه سکه
میده می گه: آقا یه نون لطفا. نونوا سکه رو می گیره نگاه می کنه میگه: این
سکه خیلی قدیمیه! مال زمان مهران گوزوس! دست تو چیکار می کنه؟ هرچی مهران می
گه: مال خودمه، نونوا می گه غلط کردی. دروغ می گی. دزدیدیش! زنگ میزنه
پلیس!
آقا
پلیس میاد و مهران رو به جرم غارت اموال ملی میندازن زندان! شب مهران میخواسته
بخوابه، تا دراز می کشه، زارت! می گوزه. همه مسخرش می کنن. می گن یه شبه
اومدی زندان، اینجارو با توالت عمومی اشتباه گرفتی! مهران دیگه کلافه میشه.
رو می کنه به آسمون می گه: خدایا، منو بکش.راحتم کن. آقا زلزله می شه کل
زندان رو سر همه خراب میشه. مهرانم میمیره. روحش میره هوا. خوب که میره
بالاتر، یه نگاه می اندازه می بینه زندانو دارن بازسازی می کنن، روی تابلوی
سر درش هم نوشتن: زندان مهران گوزو!!!